گلایه و دلگیری استاد جلال الدّین همائی از مردم قدرناشناس زمانه و هموطنان مردمآزار:
دکتر حمید فرزام در مقاله "خاطراتی شیرین از دوستی دیرین" که پیرامون احوال خود و دوستش دکتر محمد خوانساری نوشته، در مورد استادشان جلال الدین همائی گوید:
((...خدمات ارزشمند علمی و ادبی ایشان را، چنانکه باید، ارج نمینهادند و آثار "عدم رضایت" گاهی بیش و کم از گفتارش آشکار بود.
چنانکه یک روز پس از ورود به کلاس گفت:
"شعری سروده ام؛ برایتان میخوانم، بنویسید!"
این شعر بطور کلی لحنی گله آمیز داشت...
ابیاتی از آن را هنوز بخاطر دارم؛ در اینجا می آورم:
...مَرهَم نمینهی به جراحت نمک مپاش!
نوشم نمیدهی؛ به دلم نیشتر مزن!
بر فرق اوفتاده، به نَخوَت لگد مکوب!
سنگ ستم به طائر بی بال و پر مزن!
گیرم تو خود ز مردم "صاحِبنظر" نه ئی!
از طعنه، تیر بر دل "صاحبنظر" مزن!...
* و باز به یاد خاطرات آن دوره مینویسد:
[فقط] چهار نفر بودیم (!) که در منزل استاد در محله پامنار تهران (نزدیک بازار) جمع میشدیم!
پس از ادای نماز مغرب و عشاء، استاد به اطاقی که ما در آنجا بودیم میآمد.
و بعد از آنکه هرکدام دوسه آیه قرآن تِلاوَت میکردیم، به تفسیر آن میپرداخت...
گاهی هم قطرات اشک از دیدگانش فرو میریخت...
این محفل اگرچه زود به سر آمد... اما در آن زمستان سرد (1319ش) ما را در راه حق، گرمروتر ساخت... و آگاهتر گردانید...
روانش شاد! و بهشت جایگاهش باد!...)).
*یادنامه دکتر محمد خوانساری، چاپ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، صفحات79-82
=====================
و به همین مناسبت، بنده (سید احمد سجادی) نیز بهیاد دردهایی که از ناحیۀ مردم زمانه به من رسیده (و خصوصاً از سوی دوستانی که هرگز از ایشان انتظار مردمآزاری، ظلم، حسادت و بیوفائی نداشتم و با کمال تعجّب، آنرا بارها بهتلخی شاهد بودهام...) افتادم؛ و قطعه شعری بدینمضمون سرودم:
پیوسته از رفقا بهمن آزار میرسد!
درد کمر زِ گرانیِ صد بار میرسد!
زآغوش دوستان، تو مجو گرم مَرهَمی!
کاین زخم، خود ز خنجر صد یار میرسد!
بر کاغذ سپیدِ دل، این بستر لطیف -
نیش قلم ز سوزن پرگار میرسد!
شکرت خدا! که از تو فقط دیده ام وفا
وز بندگان، فقط به جفا، کار میرسد!!
وبگاه فرهنگی - مذهبی ......
ما را در سایت وبگاه فرهنگی - مذهبی ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5shahab-hedayat1 بازدید : 434 تاريخ : سه شنبه 23 آذر 1395 ساعت: 22:32